قسمت دوم خاطرات شهید «علیاکبر مقدسی»
پدر شهید «علیاکبر مقدسی» نقل میکند: «آقا به هریک دفترچهای میداد. نوبت من شد. جلو رفتم. دست آقا را بوسیدم و یک دفترچه گرفتم. خواستم برگردم که کسی گفت: بایست! دوباره رفتم پیشانی آقا را بوسیدم. آقا یک شی قیمتی به من داد. تعبیری که بلافاصله به ذهنم رسید این بود: علیاکبر شهید میشود!»
کد خبر: ۵۷۰۱۴۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۲۱
«صبح دیدم مادرم گریه میکند و میگوید: «شکمش پاره شده و بردنش اسلامآباد. مارش حمله پخش شد؛ عملیات والفجر مقدماتی بود. بعد از یکی دو روز بچهها آمدند ...» نوید شاهد سمنان در سالروز ولادت، در دوبخش خاطراتی از شهید «ایرج عربسرهنگی» را برای علاقهمندان منتشر میکند که توجه شما را به قسمت دوم این خاطرات جلب میکنیم.
کد خبر: ۵۲۴۸۴۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۰/۰۷
برادر شهید «حیات سروری» در تعبیر خواب ی که دیده بود میگوید: براي دريافت كارت معافيت سربازی به بندرعباس رفتم، درون مسافرخانهای به نام قصرشيرين شب را سپري كردم. پاسی از شب نگذشته بود كه خواب ديدم؛ دندانم شكسته است. از خواب بيدار شدم، و از مسافرخانه بیرون رفتم كنار خيابان به پيرمردي برخوردم خوابم را برايش تعريف كردم. گفت: برادر! نميدانم چگونه خبری را كه از خوابت تعبير میشود بازگو كنم. اصرار كردم، بگويد؛ گفت: کسی که برایت خیلی عزیز است از دنيا رفته... ادامه این خاطره در ادامه تقدیم حضورتان می شود.
کد خبر: ۵۲۴۵۲۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۰/۰۴
خواهر شهید «حسین یحییزاده» به نقل از برادرش میگوید: «خواب دیدم خانمی نورانی کنارم ایستاده است. دستی به سرم کشید. فرمود: اسمت چیه؟ گفتم: حسین. فرمود: تو مثل حسینم شهید میشی!» نوید شاهد سمنان در سالروز شهادت، شما را به مطالعه زندگی این شهید گرانقدر دعوت میکند.
کد خبر: ۵۲۴۴۹۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۰/۰۴
شهيد "اسماعيل پناهى" مى گويد: «شبى قبل از روز عمليات خواب دیدم، كه عروسی کرده ام و با لباس فرم سپاه در مجلس عروسی حضور دارم. خیلی ها را دعوت کرده بودم.» گزيده زندگينامه اين شهيد بزرگوار را در نويد شاهد مازندران بخوانيد.
کد خبر: ۴۷۸۷۷۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۱۰
قسمت نخست خاطرات شهید «عباس داودی»
همرزم شهید نقل میکند: «به آسمان نگاه کرد. ستارها چشمک می زدند. باغ زیبایی که توی خواب دیده بود، روی آسمان نقش بست. پدر، مادر، اروانه، زمین کشاورزی، فرماندهی سپاه، دختری که دوستش داشت، همه را پشت میدان مین گذاشت و با یک حرکت خود را وسط میدان مین انداخت.»
کد خبر: ۴۱۵۹۰۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۹/۱۲
شهادت پدر – روایتی از فرزند شهید اسماعیل تبره ای؛
خواهرم گوشه اتاق نشسته بود و گریه می کرد. علت را که پرسیدم گفت: " خواب دیدم بابا شهید شده."
حرفش تمام نشده بود که در خانه به صدا درآمد. مردی با لباس بسیجی در خانه ایستاده بود و خواب خواهرم تعبیر شد.
کد خبر: ۴۱۴۷۸۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۸/۲۹